نگاهی به مجموعه شعر«هفت ها» سروده مجتبی پورمحسن

ویرانگری عمل

مازیار نیستانی

امروزه بسیاری از فضاهای مهیج و موج آفرین را از دست داده ایم (این دو کنش در دیدگاه نگارنده فاقد بار ارزشی هستند) و گویا این که دهه هشتاد بیشتر کنشی بازاندیشانه بر محوری ازخودانتقادی دارد. ولی با این وجود هنوز شاهد مجموعه شعر چشمگیری در این دهه نبوده ایم. و از طرف دیگر در این دهه فضای حاد- نوشتاری خاصی شکل گرفته است که سعی در سست کردن موقعیت فاعل شناسا دارد. از این منظر دیگر سخن، هژمونی (سلطه) خود را در سامانه های مشخص نوشتاری خاص از دست داده است. به تعبیری دیگر تفکر در موقعیت ژنریک با بحران مواجه شده است. نویسش شعر، اندیشه و نقد دیگر در این راستا راهی به جز عدم درک خود به مثابه خود ندارد. با این حال وقتی که در مقابل متافیزیک شعر قرار می گیریم انگار در مقابل بازی مشخصی با زبان که از طرف مولف (به عنوان موجودیتی فارغ از متن) در ژانر خاص و با تمهیداتی قابل پیش بینی روبه رو می شویم. بازی در متافیزیک؛ و متافیزیکی که در زبان شعر بر شعر حقنه شده است. از این رو چاره یی نداریم جز هجو، شوخی و تخیل تا حدی که بنیان ژنریک متن را از بین ببرد.مجموعه شعر «هفت ها» نوشته مجتبی پورمحسن سعی دارد با بازی و شوخی و هزل بار متافیزیک شعرش را به سود غیبت شعر و ناشعریت بکاهد.
ادامه در روزنامه اعتماد

معرفی دوست خوبم یوسف علیخانی درباره کتاب هفت ها

احتمال پرسه و شوخی

اسمش را چی بگذاریم؟شوخی؟ از همان شوخی‌هایی که یادعلی براساسشان داستان می‌نوشت. خوب هم می‌نوشت. حتا هنوز هم نمی‌توانم باور کنم که یعقوب یادعلی،نویسنده خوش اخلاق و دوست داشتنی و بی‌حاشیه که واقعا داستان‌هایش را دوست دارم توی زندان باشد. آن هم به خاطر داستان‌هایش!راستی همه این روزها از زندانی شدن یادعلی تعجب می‌کنند.اما هیچکس نیست بپرسد پس با این اوصاف مجوز پیش از انتشار یعنی کشک؟یعنی اول یک عده آدم به نمایندگی از ملت بنشینند کتابت را بخوانند و مجوز بدهند(که حالا یا نمی‌دهند یا سخت می دهند!) جانت را به لبت برسانند،انگیزه نوشتن را ازت بگیرند بعد هم که کتاب از هفت خوان رستم گذشت و با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران چاپ شد،بگیرند و تورا ببرند زندان؟این دیگر چه صیغه‌ای است؟ بابا این کسانی که این کارها را کرده‌اند حتما منطق خوانده‌اند. کجای این کار با قواعدی که خودشان وضع کرده‌اند همخوانی دارد. امیدوارم یادعلی دوست داشتنی هرچه زودتر به جمع خانواده‌اش برگردد و برایمان از آن داستان‌های باحال بنویسد.